چند ساله بودم وقتی که ریختند توی خانه که ویدیو را ببرند؟ 7،8 ساله شاید. ویدیو چه بود؟ وسیلهی ترور جمعی؟ من شاید مدرسه نمیرفتم. ویدیو تنها تفریحی بود که ما داشتیم. وسیله خنثی کردن شیطنت بچهها بود در مهمانیها. همان کارتونهای تکراری را برای بار هزارم میدیدیم و لذت میبردیم. زنگ پایین را زده بودند که: "پستچی". ما غریب بودیم توی آن شهر. ماهی یک بار نامهای از آن طرف مرز میرسید. مادرم رفت پایین که نامه را بگیرد. پاسداری در را به زور باز کرد و آمد تو. مردها پشت سرش ریختند توی خانه. به من که هاج و واج وسط خانه ایستاده بودم به تندی گفت: "برو حجاب کن!" مطیع و آرام رفتم توی اتاق. یک روسری گذاشتم سرم و زیر چانهام گره زدم. یکی پیروزمندانه ویدیوی نقرهای را در دستش گرفت و رفت. دیگری نوارهای ویدیو را برداشت. کینگ کونگ. تام و جری. علاالدین. گربههای اشرافی. من خیلی بچه بودم و به فکرم نمیرسید که بپرسم چرا وقتی کشورم درگیر جنگ است، چرا وقتی پدر من میرود نزدیک خط مقدم و به بیمارها رسیدگی میکند، چرا وقتی که همسایه ما را با بمبی تا ابد عزادار میکنند، کسی باید با کینگ کونگ و گربههای اشرافی بجنگد؟ من خیلی بچه بودم و نمیدانستم. از آن روزها چهل سال گذشته ولی هنوز حکومت همان است. هنوز دارد با دشمن فرضی میجنگد. حالا دیگر سالهاست که بچه نیستم ولی هنوز نمیدانم چرا حکومتی باید به جنگ مردم خودش برود. نمیدانم چرا وقتی هزار مساله داخل کشور هست باز هم اولویت نظام "حفظ حجاب اجباری" است. نمیدانم چرا نمایش موهای من خطرناکتر از خشکسالی دریاچه ارومیه است؟ نمیدانم چرا نمایش موهای من خطرناکتر از فقر و گرسنگی مردم است؟ نمی دانم چرا همه اولویتها و ارزشها جابجا شدهاند؟ به عنوان یک زن ایرانی، در این مرحله خواستهام این است که حکومت دست از سر ما زنها بردارد. حجاب اختیاری شود. این جنگ و جنایت داخلی تمام شود. بس است هر چه تحمل کردیم. زن، زندگی، آزادی... خواسته ما همین است. زیاد است؟ |
زن
Leave a reply