يك- عصرها، اگر توى اتاق خواب دراز بكشم، صداى پيانو مىشنوم. پنجره اتاق خواب كنار پنجرههاى همسايههاست و نمىدانم صداى پيانو از كجا مىآيد. نوازنده، حرفهاى نيست. نتها را نامطمئن مىنوازد و يك تكه از آهنگ را بارها و بارها تكرار مىكند. من، كه خسته از روزم دراز مىكشم اما از شنيدن موسيقىاش لذت مىبرم.
دو- به پسرم مىگويم هوا كه تاريك شد آن طرف خانه هم چراغ روشن كن. مهم نيست كه كسى خانه نيست. آن طرف خانه يعنى آشپزخانه و پذيرايى. بيشتر وقتها، يادش مىرود. به سمت خانه كه مىآيم اول پنجرهها را نگاه مىكنم و اگر تاريك باشد دلم مىگيرد. اگر روشن باشد آشپزخانهام را با آشپزخانه همسايهها مقايسه مىكنم. فكر مىكنم آيا كسى از بيرون به خانه نگاه مىكند و فكر مىكند چه آشپزخانه درخشانى. چه گياههايى. فكر مىكنم نيمى از تلويزيون از اينجا پيداست و كسى اگر بداند دقيقا به كجا نگاه كند مىتواند دور بىپايان فرندز ديدنم را نظاره كند.
سه - كمتر از دو ماه ديگر مىشود يك سال كه آمدهايم اينجا. يك سال كرونا. يك سالى كه زود و بیمزه گذشت. يك سالى كه گذشت و رفت و نشد كه دوستانم را جمع كنم اينجا. از آن ميهمانيهاى شلوغ طولانى كه صدا به صدا نمىرسد. نشد. نشد. اما چارهاى نيست. دوستانى را تكتك و كمكم ديدهايم اما حسرت آن ميهمانيهاى بزرگ خيلى وقت است به دلمان مانده...
چهار- سال سياه كرونا، بالاخره تمام مىشود. بيا فكر كنيم كه تمام مىشود و لابد «ما روزى كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد.»
شيدا
٢٧ فروردين ١٤٠٠
👀
@mrs_shin
دو- به پسرم مىگويم هوا كه تاريك شد آن طرف خانه هم چراغ روشن كن. مهم نيست كه كسى خانه نيست. آن طرف خانه يعنى آشپزخانه و پذيرايى. بيشتر وقتها، يادش مىرود. به سمت خانه كه مىآيم اول پنجرهها را نگاه مىكنم و اگر تاريك باشد دلم مىگيرد. اگر روشن باشد آشپزخانهام را با آشپزخانه همسايهها مقايسه مىكنم. فكر مىكنم آيا كسى از بيرون به خانه نگاه مىكند و فكر مىكند چه آشپزخانه درخشانى. چه گياههايى. فكر مىكنم نيمى از تلويزيون از اينجا پيداست و كسى اگر بداند دقيقا به كجا نگاه كند مىتواند دور بىپايان فرندز ديدنم را نظاره كند.
سه - كمتر از دو ماه ديگر مىشود يك سال كه آمدهايم اينجا. يك سال كرونا. يك سالى كه زود و بیمزه گذشت. يك سالى كه گذشت و رفت و نشد كه دوستانم را جمع كنم اينجا. از آن ميهمانيهاى شلوغ طولانى كه صدا به صدا نمىرسد. نشد. نشد. اما چارهاى نيست. دوستانى را تكتك و كمكم ديدهايم اما حسرت آن ميهمانيهاى بزرگ خيلى وقت است به دلمان مانده...
چهار- سال سياه كرونا، بالاخره تمام مىشود. بيا فكر كنيم كه تمام مىشود و لابد «ما روزى كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد.»
شيدا
٢٧ فروردين ١٤٠٠
👀
@mrs_shin